قدس آنلاین- رابطه جریان دینی و جریان سیاسی در عربستان سعودی که از همان زمان تأسیس دولت اول سعودی در سال ۱۷۴۴ میلادی و با ائتلاف محمد بن سعود با محمد بن عبدالوهاب آغاز شده بود، حدود ۲۰۰ سال بعد که عبدالعزیز بن عبدالرحمن آل سعود (پدر تمامی پادشاهان سعودی معاصر) موفق شد در سال ۱۹۳۴ و روی ویرانههای امارتهای کوچک شبهجزیره عربستان، دولت سعودی را مجدداً احیا کند، مستحکمتر گردید.
ائتلاف این دو جریان برای رسیدن به منافع متقابل به وجود آمده بود. از همان ابتدا قرار بود قدرت زمینی یعنی حکومت در اختیار محمد بن سعود و فرزندانش باشد و قدرت دینی در اختیار محمد بن عبدالوهاب و فرزندانش قرار بگیرد (مفتی اعظم سعودی، در حال حاضر از نوادگان محمد بن عبدالوهاب است). بر همین اساس میتوان استحکام این رابطه را در طول این مدت مدید و با وجود فراز و نشیبهای فراوانی که دولت سعودی در تاریخش دیده، فهمید و تفسیر کرد.
این ائتلاف، به روحانیون وهابی قدرت داد که در سایه یک نهاد دینی حکومتی، به ایفای نقشهای فرهنگی و اجتماعی عظیم و پردامنهای بپردازند. همین باعث تقویت آنها شده و موجب گردید برای مدتی طولانی، فعالیتهای آنها از نوعی استقلال برخوردار باشد. کارهای آنان اگرچه اسما زیر نظر دولت سعودی قرار داشت اما در واقع هرکار خودشان صلاح میدانستند انجام میدادند. نمونه بارز این مطلب را میتوان در وضعیت «هیئت امر به معروف و نهی از منکر» یا اصطلاح «پلیس شرعی» عربستان دید، همان هیئتی که از زمان طلوع ستاره محمد بن سلمان، نقشاش رو به کاهش گذاشته است.
محمد بن سلمان، شاهزاده جوان سعودی، بعد از آنکه موفق شد مناصب ولی ولی عهد و وزیر دفاع و رئیس دیوان پادشاهی و رئیس شورای امور اقتصادی (و مدتی بعد، ولایت عهدی) را به دست بگیرد، شور و حرارت زیاد از خود نشان میداد که عربستان سعودی را وارد یک «دوران جدید» کند، دورانی که «تیتر درشت» آن چیزی نبود جز «تساهل و تسامح» و «گشایش».
اما مسلماً او نمیتوانست عربستان سعودی را وارد این «دوران جدید» کند، مگر آنکه یک سری تصمیم «جسورانه» علیه نهاد دینی (که حالا ریشههای محکمی در جامعه عربستان دوانیده بود) اتخاذ میکرد. و عملاً هم دست به همین کار زد.
محمد بن سلمان که میدانست هر گامی که او به سمت «گشایش» بردارد، به معنای یک گام به عقب از سوی مخالفین محافظهکارش محسوب میشود و از آنجا که مطمئن بود این دشمنان، به آسانی چنین گامی به عقب بر نخواهند داشت، (بنا بر آنچه مجله فارین پالیسی از قول او نقل کرده) اقدام به تهیه راهبردی برای مقابله با اعتراضات روحانیون وهابی با «طرحهای اصلاحی» اش کرد.
پسر پادشاه، که ظاهراً در نبرد خود شمشیر را از رو بسته و در اجرای تهدیداتش جدیت داشت، بعد از «چیدن چنگال» های جریان دینی (با کاستن از اختیارات هیئت امر به معروف و نهی از منکر)، بازداشت یک سری از روحانیون وهابی که محبوبیت گستردهای داشتند را کلید زد. دلیل بازداشت این شیوخ هم چیزی نبود جز انتقاد از تصمیمات او. در این زمینه میتوان به بازداشت عبدالعزیز الطریفی و ابراهیم السکران، سلیمان الدویش و بسیاری دیگر اشاره کرد. اما این اقدامات هم هنوز رشته ارتباط بین نهاد دینی با نهاد سیاسی را قطع نکرده بود.
تا آنکه نوبت به تأسیس «هیئت رفاه» فرا رسید. این هیئت در حرکتی که از ۲۵ سال پیش تا کنون سابقه نداشت، اقدام به برپایی چند کنسرت کرده و به این ترتیب، نقطه عطفی در رابطه بین نهاد دینی و نهاد سیاسی در عربستان سعودی پدید آورد.
در پی این حوادث، نهاد دینی وهابی شدیداً به جوش و خروش درآمد، چون فهمیده بود این اقدامات برای کاستن تدریجی از نفوذ آنها (تا سرحد محو آن) آغاز شده است، دیروز از اختیاراتش کم کردند، و امروز با برپایی برنامههای سرگرمکنندهای که با ضوابط شرعی مورد تأیید آنها همخوانی ندارد، دارند از هیبتش کم میکنند و فردا معلوم نیست نوبت چه چیزی برسد.
شاهزاده جوان سعودی اما در قبال انتقادات، خیلی سفت و سخت به میدان آمد و در این بین، حتی آن کسانی که تا چند وقت پیش از مهمترین بازوان دولت برای تسلط بر اجتماع و جهتدهی آن به سمت دلخواه محسوب میشدند هم در امان نماندند و یکشبه، از «نزدیکان وزارت کشور» به «متهمین وزارت کشور» تبدیل شدند.
شیخ وهابی معروف، عصام بن صالح العوید، یکی از این افراد بود. تنها چند ساعت بیشتر از انتقادات او نسبت به «هیئت رفاه» نگذشته بود که بازداشت شده و به جرم «حمایت از تروریسم» راهی زندان شد! اینکه او، عضو «هیئت نصیحت و خیرخواهی» وزارت کشور است و کتب و مقالاتی علیه سازمان داعش و تفکرش نوشته هم نتوانست برای او کاری بکند! بعد از العوید؛ نوبت به دیگر شیخ وهابی، سعد البریک رسید که راهی زندان شود، همان کسی که در سال ۲۰۱۱ از دولت سعودی درخواست کرده بود از شمال کشور تا جنوب آن، جمجمه هر کس علیه دولت تظاهرات کرد را له کند!
اما راهبرد «پر کردن زندانها از شیوخ وهابی» که محمد بن سلمان در پیش گرفته، با وجود هیبتی که در ظاهر دارد، در لایههای زیرین باعث جسورتر شدن مردم و تندتر شدن انتقاداتشان از دولت (به شکلی بی سابقه) گردیده است. همین مسئله، دولت سعودی را تهدید میکند که در مهلکهای که همیشه از آن میترسید، یعنی داستان «شورش علیه والیان امر»، بیفتد، همان چیزی که «دوستان دیروز و دشمنان امروز» همیشه تلاش داشتند مردم را از آن بر حذر دارند!
به این ترتیب، حکومت سعودی با دستگیر کردن شیوخ وهابیای که طرفدار دولت بودند، خلاء و حفرهای ایجاد کرده که هستههای تندروتر (که حتی دولت سعودی را هم تکفیر میکنند) ممکن است از آن استفاده کرده و خصوصاً در این زمینه، روی فکر جوانهایی که تا حدی افکار وهابی دارند تأثیر گذاشته و بتوانند آنها را به عقاید تندتری بکشانند. این هستهها، خصوصاً اگر روی مسئله «به فساد کشاندن جامعه» و «غربی کردن آن» از سوی دولت سعودی مانور دهند، خصوصاً در زمانی که شیوخ وهابی سابق هم راهی زندان شدهاند، امکان به دست آوردن موفقیت بیشتری خواهند داشت.
خلاصه امر اینکه فشار و سخت گرفتن بر نهاد دینی عربستان روز به روز بیشتر میشود و دایره تاثیرگذاری این نهاد هم مدام در حال کاسته شدن است. وضعیت شیوخ بزرگ این نهاد نیز حالا تغییر کرده و آنها که تا دیروز برای «نصیحت» به زندان میرفتند، امروز به عنوان «متهم» راهی آنجا میشوند. ظاهراً مرحله «افول اجباری» نهاد دینی رسمی در عربستان آغاز شده، اما باید پذیرفت که این «افول اجباری» میتواند پیامدهای سختی برای جامعهای که دهها سال با تفکرات وهابی تغذیه شده داشته باشد.
منبع: روایت امروز + نون پست (عمر سلمان)
نظر شما